15 خرداد، برافتادن مشروطه و بر آمدن انقلاب اسلامي (1)
15 خرداد، برافتادن مشروطه و بر آمدن انقلاب اسلامي (1)
پانزده خرداد در ظاهر يکي از حوادث معمولي در ميان ده ها حوادثي بود که کشور ما در آن مقاطع بحراني در آن دست به گريبان بود. هزاران نفر در اين دوران دستگير، زنداني، تبعيد و شکنجه و يا کشته شدند که دستگيري امام خميني و زنداني، تبعيد، شکنجه و شهادت ياران او هم يکي از آن هزاران بود. با اين توصيف اگر به پانزده خرداد به شکل يک رخداد اجتماعي نگاه کنيم، تفاوت چنداني با رخدادهاي ديگر نخواهد داشت. اما چرا پانزده خرداد در نقطه ي عطف تاريخ تحولات دوران معاصر ايران شد؟!
آنهايي که به دگرگوني هاي اجتماعي و نقش جنبش ها در اين دگرگوني ها، به شکل يک رخداد نگاه مي کنند و آن را برشي از برش هاي متفاوت تاريخ يک انديشه يا يک ملت مي دانند، نه تنها توجيهي براي نقطه ي عطف بودن پاره اي از جنبش ها در دست ندارند بلکه مهم ترين و قوي ترين دليلي که مي توانند ارائه دهند، عادي سازي چنين جنبش هايي در فرآيند توسعه ي يک جامعه ي عقب مانده است.
از ديدگاه چنين تفکري (که يکي از رسمي ترين تفکرها در حوزه ي انديشه هاي سياسي غرب براي تحليل جنبش هاي اجتماعي مي باشد)، هر رخداد اجتماعي درشرايطي ظهور کرده و با از بين رفتن آن شرايط، تاريخ آن جنبش نيز به پايان خواهد رسيد. بنابراين، جنبش هاي اجتماعي جريانات عادي در حوزه ي دگرگوني هاي جوامعي است که تمايل دارند از يک جامعه ي سنتي و عقب مانده به يک جامعه ي پيشرفته و توسعه يافته (جامعه ي مدرن) عبور نمائيد.
جنبش هاي اجتماعي عموما بر آمده از مقاومت نيروهاي کهنه، تحول ناپذير و طرفدار وضع موجود در مقابل نيروهاي جديد، اصلاح طلب و خواستار دگرگوني وضع موجود است. با اين توصيف خواستگاه اصلي و اساسي چنين جنبش هايي در جوامع توسعه نيافته است. اين تحليل که تحليل جناح ليبرال فلسفه ي سياسي غرب است، خاستگاه همه ي جنبش هاي اجتماعي را به نوعي به دگرگوني هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي بر مي گردانند و در اين دگرگوني ها به ندرت جايي براي باورها، اعتقادات، ارزش ها و گرايش هاي فکري و ايماني مردم باز مي کنند.
بخش اعظمي از متوني که جنبش پانزده خرداد ايران را تحليل کردند، تحت تاثير چنين تفکراتي قرار داشته و در نتيجه تلاش هاي آنها معرفت جديدي به ارمغان نمي آورد. در تحليل گران چپ و راست اين متون با موضوعات مشابهي رو به رو هستيم، مدرنيزاسيون ايران، مقاومت هاي فئوداليستي و ارتجاعي، طرح «اتحاد براي پيشرفت» کندي جهت مقابله با نفوذ کمونيسم در خاورميانه، نفوذ آمريکا و اسرائيل در ايران، طبقه، سياست، ايدئولوژي، بازار، توسعه ي ناهمگون، توسعه نيافتگي سياسي و غيره(1). نيروهاي سياسي اين تحليل رسمي نيز عموما به دو نيروي اجتماعي طبقه بندي مي شوند:
1. طبقات و نيروهاي اجتماعي سنتي اشرافيت زمين دار، روحانيت، طبقات بازاري و دهقانان.
2. طبقات و نيروهاي اجتماعي مدرن شامل طبقه ي متوسط جديد، طبقه ي کارگر و روشنفکران و سازمان ها و احزاب وابسته به آنها. (2)
در غلبه ي گفتمان اين ديدگاه، جنبش پانزده خرداد يک حرکت کور اجتماعي از ناحيه ي جريانات مذهبي تلقي مي شود که در تحليل هاي مدرن از جنبش هاي اجتماعي، جايي براي اين جريان در انديشه، ساماندهي و رهبري تحولات اجتماعي وجود ندارد.
لطف اله ميثمي در خاطرات خودش به نوعي، نگرش حاکم بر اين جريانات را در برخورد با جنبش پانزده خرداد نشان مي دهد و مي نويسد:
ابتدا، نهضت آزادي در قبال حرکت روحانيت، موضعي غير فعال گرفت. اعلاميه اي داد که معلوم نبود موضعش چيست. تأييد است يا مخالفت؟ و يا اينکه مي خواهد برخورد فعال کند. اما انجمن اسلامي دانشجويان، اعلاميه اي داد که مي خواست انگيزه ي علما و مراجع را توضيح دهد و روي انگيزه هاي ضد استبداد[ي]، آنها بيشتر تاکيد کند. اين علاميه، تاثير زيادي در اعضاي نهضت آزادي گذاشت. چون اعضاي انجمن و نهضت، مشترک بودند و اکثر بچه هاي انجمن، عضو نهضت آزادي هم بودند. اين موج به شوراي مرکزي هم کشيده شد. تا آنجا که من اطلاع دارم در شوراي مرکزي، در واکنش به اين اعلاميه، سه جريان به وجود آمد:
... يک جريان که به جبهه ي ملي بيشتر گرايش داشت، مي گفت: بايد بي تفاوت بود. اين حرکت ها قشري است و با اصلاحات و آزادي زن ها مخالف است. سرلوحه ي کارهاي مصدق، اصلاحات اجتماعي بود. حالا که عملي شده بايد از آن استقبال کرد... اين جناح نهضت آزادي، حرکت روحانيت را قشري مي دانست و با آن مخالف بود گرچه جرأت مخالفت علني نداشتند. جناح ديگري مي گفت بايد حرکت علمارا تاييد کنيم... جناحي هم معتقد بودند که بايد با روحانيت بر خورد تعالي بخش کرد و حرکت آنها را عمق داد.(3)
آنچه نقل شد رسمي ترين تحليل جريانات سياسي و فکري اي است که در تاريخ تحولات دوران معاصر ايران، به طور کلي دگرگوني هاي اجتماعي را خارج از واسطه گري و هدايت نيروهاي روشنفکري که آبشخور انديشه هاي سياسي و اقتصادي آنها دگرگوني هاي غرب است، بر نمي تابند و در همان دوران نيز علي رغم عظمت جنبش اجتماعي پانزده خرداد، باور نمي کردند که مذهب و رهبري مذهبي توانايي پايه ريزي و هدايت يک بخش اجتماعي عليه نظام مشروطه ي سلطنتي که يک نظام مدرن اروپايي بود را داشته باشد.
نقطه ي عطف بودن پانزده خرداد را دقيقا بايد در تبلور همين باور جستجو کرد.
پانزده خرداد مباني مبارزات ملت ايران، شيوه ي مبارزات، رهبري، نيروهاي اجتماعي و به طور کلي هدف و آرمان هاي مبارزات را دچار دگرگوني کرد و از اين طريق با همه ي وجوه تاريخ اين سرزمين، باورها، اعتقادات و ارزش هاي ملت ايران پيوند خورد.
دستاورد نهضت 15 خرداد 42، پيروزي 22 بهمن 57 بود.(4)
پانزده خرداد به تعبير حضرت امام مبدأ نهضت اسلامي ايران است و از اين جهت نقطه ي عزيمت و عطف تحولات تاريخ معاصر ايران محسوب مي شود. زيرا انقلاب اسلامي به تمام معنا يک انقلاب بزرگ اجتماعي و متفاوت از تمامي دگرگوني هاي اجتماعي بود.
انقلاب اسلامي اگر چه از جنبه ي پيشينه هاي تاريخي، به نوعي دستاوردهاي فکري، سياسي و اجتماعي جنبش هاي سياسي قبل از خود را در بر دارد، اما به تمام معنا يک انقلاب متفاوت از حرکت هاي پيشين است و اين تفاوت را بايد در مبداء انقلاب اسلامي يعني جنبش پانزده خرداد جستجو کرد.
نهضت ملت بزرگ ايران که در 12 محرم، 15 خرداد، به شکوفايي گراييد، پرده هاي تزوير و عوامل فريبي شاه را پاره کرد و قتل عام شاهانه و فداکاري ملت، مبداء عظيمي در تاريخ ايران گرديد و مفتاح جنات اسلام و عدالت به دست آمد و نطفه ي مقاومت ملي منعقد و با تربيت و روشنگري روشنگران، رو به رشد و تکامل نهاد. (5)
امام خميني پايه گذار پانزده خرداد بارها در فرمايشات خود فرمودند که پانزده خرداد از جنبه ي مباني، هدف، پايه گذاران جنبش، ادامه دهندگان، نظريه پردازان و خلاصه همه ي ارکان دگرگوني هاي اجتماعي يک جنبش، متفاوت از جنبش هاي گذشته ايران تلقي مي شود. جامعه شناسي سياسي امام از جنبش پانزده خرداد، يک جامعه شناسي دقيق و راهگشا است. سوال هاي اساسي اي را که يک متفکر اجتماعي بايد در تحليل جنبش هاي اجتماعي و در رأس آن جنبش پانزده خرداد روشن کند، امام در سخنان 58/3/15 به دقت ترسيم مي کند:
پانزده خرداد چرا به وجود آمد و مبدأ وجود آن چه بود؟ در دنباله ي آن در سابق چه بود و الان چيست و بعدها چه خواهد بود؟ 15 خرداد را کي به وجود آورد و دنباله ي آن را کي تعقيب کرد و الان کي همان دنباله را تعقيب مي کند و پس از آن اميد به کيست؟ 15 خرداد براي چه مقصودي بود و تاکنون براي چه مقصدي است و بعدها براي چه مقصودي خواهد بود. 15 خرداد را بشناسيد و مقصد 15 خرداد را بشناسيد و کساني که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسيد و کساني که 15 خرداد را دنبال مي کردند بشناسيد و کساني که از اين به بعد اميد تعقيب آنها هست را بشناسيد و مخالفين 15 خرداد و مقصد 15 خرداد را بشناسيد... 15 خرداد براي اسلام بود و به رسم اسلام بود و به مبدئيت اسلام و راهنمائي روحانيت و همين جمعيت ها بودند که 15 خرداد را به وجود آوردند و همين صف جمعيت بودند که کشته شدند. همين طبقه از افرا د اسلامي که براي اسلام قيام کردند و هيچ نظري جز اسلام نداشتند، 15 خرداد را به وجود آوردند. (6)
بر مبناي روش شناختي پيشنهادي امام خميني که بي ترديد دقيق ترين روش شناخت جنبش پانزده خرداد است، به تحليل وجوه متفاوت و نقاط عطف آن با جنبش هاي ديگر به شکل اجمالي مي پردازيم و اميدواريم که علاقه مندان به تاريخ تحولات اين مرز و بوم، فارغ از سيطره ي گفتمان هاي رسمي در حوزه ي سياست و تحليل جنبش هاي اجتماعي، روش مذکور را مورد نقادي علمي قرار دهند.
پانزده خرداد و پايان مرجعيت سياسي غرب گرايان در دگرگوني هاي اجتماعي
پانزده خرداد و آزادي نيروهاي اجتماعي از تفسيرهاي کليشه اي غرب
کاري که امام در آن مقطع تاريخي و در انقلاب اسلامي کرد، در توان هيچ حزب و گروه سياسي در ايران نبود.
يکي از دلايل عمده ي وحشت رژيم مشروطه ي سلطنتي از جنبش پانزده خرداد و امام خميني، در همين توانائي نهفته بود. شاه اغلب گروه هاي سياسي را کم و بيش تحمل مي کرد، چون يقين داشت در بافت فرهنگي و ديني جامعه ي ايران، هيچ کدام از اين گروه ها و جريانات توانايي آزاد سازي نيروهاي اجتماعي براي يک جنبش عمومي و فراگير را ندارند. اما وقتي داستان جنبش پانزده خرداد به وجود آمد و آن بسيج عظيم مردمي توسط امام و روحانيت به راه انداخته شد، رژيم مشروطه ي سلطنتي متوجه شد که با گونه ي نا شناخته اي از جنبش اجتماعي سر و کار پيدا کرده است.
پانزده خرداد و آزادي مذهب از سيطره ي تفسيرهاي سلطنتي
اين اقدام غير عقلي و غير ديني که دقيقا يک الگوي برداشته شده از نظام خاندان هاي پادشاهي اروپا بود و در ايران به چنين شکلي وجه قانوني نداشت، کشور را در شرايط تغييرات خطرناکي قرار داد که کوچکترين اين دگرگوني ريشه يابي خاندان سلطنتي در ايران از طريق ايجاد نظام اشرافي بود. نظام اشرافي که فرآيند تاريخي کشورهاي اروپائي و در راس آن نظام سلطنتي انگليس بود، هيچ گاه در سابقه ي تاريخي ايران ريشه نداشت. نظام اشرافي در اروپا وابسته به زمين و املاک بود و اين دارائي ها نسل اندر نسل در خاندان اشرافي که شاه هم برگزيده ي اين خاندان ها بود منتقل مي شد. اما چون چنين فرايندي در ايران وجود نداشت، با قانوني شدن سلسله در دوره ي قاجار، علي الخصوص در دوره ي پهلوي خاندان سلطنتي تلاش کرد با تسلط بر زمين ها، املاک و دارايي هاي خالصه جات، موقوفات واملاک متعلق به مردم، ريشه ي چنين خاندان هايي را در ايران پايه ريزي کند و اين آغاز مصيبت هاي سياسي و اقتصادي ايران بود. (8)
پانزده خرداد با تمام وجوهش، بنيادهاي شرعي و قانوني نظام سلطنتي و سلسله ي پهلوي را مورد تهاجم قرار داد و بدين طريق دين و نهاد روحانيت را از سيطره ي تفسيرهاي سلطنتي که عموما روشنفکران و اليگارشي وابسته به نظام سلطنتي تلاش مي کردند از آن استفاده کنند، رها کرد. امام نه تنها نظام سلطنتي و سلسله ي پهلوي را مورد تهاجم قرار داد، بلکه پشتوانه ي قدرت اين نظام در تاريخ ايران را که غربيان بودند، نيز مورد تهاجم قرار داد و از اين طريق راهي براي تفسيرهاي رسمي شبه روشنفکران غرب گرا در ثبت بين ديانت و سلطنت باقي نگذاشت.
پانزده خرداد و پايان عصر مشروطه خواهي و دگرگوني هاي ليبرالي در ايران
به تعبير جديد نه تنها گفتمان جريان هاي مذهبي ديگر گفتمان نظام مشروطه و تمايلات ديني يا غير ديني آن نيست، بلکه گفتمان نيروهاي سياسي و فکري غير مذهبي نيز گرايشي به ليبراليسم و وجوه متفاوت نظام هاي سياسي آن ندارد. امام خميني با طرح ضد عقلي و ضد ديني بودن نظام مشروطه ي سلطنتي گفتمان هاي چپ و راست تحت تاثير اين گرايش را نيز تعطيل مي کند و بدين طريق سيطره ي نيم قرن ادبيات مشروطه خواهي در ايران به پايان مي رسد. هيچ جرياني بعد از پانزده خرداد تمايل به دفاع از گفتمان ليبرالي مشروطه را ندارد.
پينوشتها:
* دکتر علوم سياسي
1. دکتراي علوم سياسي.
2. متون متفاوتي قبل و بعد از انقلاب اسلامي تحت تاثير اين تحليل رسمي به چاپ رسيده است که به نمونه هايي از آنها اشاره مي شود.
- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه ي احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، نشر ني، تهران، 1377، چاپ دوم.
- نيکي آر. کدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، انتشارات حکم، تهران ، 1369.
- منصور معدل، طبقه، سياست وايدئولوژي درانقلاب، ترجمه ي محمد سالار کسرائي ، انتشارات مرکز بازشناسي اسلام و ايران، تهران، 1382.
- مسعود کمالي، دو انقلاب ايران ، مدرنيته، جامعه مدني، مبارزه ي طبقاتي، نشر ديگر، تهران 1381.
- جان، دي، استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه ي منوچهر شجاعي انتشارات مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1377.
- محسن ميلاني، شکل گيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي، ترجمه ي مجتبي عطار زاده، انتشارات گام نو، تهران ، 1381.
- هوشنگ امير احمدي ومنوچهر پروين، ايران پس از انقلاب، ترجمه ي علي مرشدي زاده، انتشارات مرکز بازشناسي اسلام وايران، تهران، 1381.
- جهانگير آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوي، ترجمه اردشير لطفعليان، مرکز ترجمه ونشر کتاب، 1375.
- پاره اي از محققان مسلمان نيز تحت تأثير اين قرائت رسمي به تحليل پانزده خرداد پرداخته اند که براي آشنايي با انديشه هاي آنها مي توان به کتاب: داوود مهدوي زادگان، عادي سازي جنبش هاي مردمي درايران معاصر، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي، تهران، 1380 مراجعه کرد.
3. متعصب ترين شيوه ي اين طبقه بندي رسمي را مي توان در آثار دکتر حسين بشيريه علي الخصوص کتاب ديباچه اي بر جامعه شناسي سياسي ايران مشاهده کرد. ر. ک. حسين بشيريه، ديپاچه اي بر جامعه شناسي سياسي ايران، دوره ي جمهوري اسلامي ، نشر موسسه ي پژوهشي نگاه معاصر، تهران ، 1381.
4. از نهضت آزادي تا مجاهدين، خاطرات لطف الله ميثمي، جلد اول، نشريه ي صمديه، تهران، بي تا، ص 120.
5. فرازي از پيام امام در تاريخ 1360/3/15 به ملت ايران صحيفه ي امام، موسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران: 1378،ج14، ص 403.
6. پيام امام در تاريخ 57/10/6. صحيفه ي امام، ج5، ص 283.
7. صحيفه ي امام، ج8، ص 53.
8. قانون اساسي و متمم آن، انتشارات صفي عليشاه، بي تا.
9. اين بحث، فصلي از يک تحقيق گسترده است که اميدواريم محققان تاريخ معاصر ايران از آن غفلت نکنند و اثراتي را که نظام مشروطه سلطنتي در قانوني و شرعي کردن نهاد سلطنت و سلسله در ايران کردند، مورد بررسي قرار دهند.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}